بانو
تو بی شبیه ترین طرح از خودت حالا
نشسته ایی کج و معوج درون ایینه با
دو تکه عکس جدا سوخته در اتش و
صدای پای زنی که شکسته روح تو را
تبسمی شده خاکستر و زنی بی سر
... درون قاب شکسته وپاره کاغذ یا
تمام دفتر شعری که تکه تکه شده
و خاطرات مچاله میان کوچه رها
-کویر بی ثمرم ای غریبه من بی تو
بدون تو چه کنم در سراب ثانیه ها
صدای توست که پیچیده در فضای حیاط
و زهر خند غریب زنی که مردی تا
تمام شعر خودش را شبی به او بخشید
غزل غزل گل ولبخند بود تا فردا
-همیشه ساکت وسربی همیشه خسته وخیس
همیشه گریه ترینی میان آدمها
و جمله های دگر مثل پتک بر سر توست
-برو ز شهر دلم زن برو همین حالا
و بعد رفتن او روزهای بی ثمرت
پر است از غم وچای ونرو تورا به خدا
تو زنده زنده شدی در درون خود مدفون
برای دفن خودت بیل میزدیخود را
و مانده ای کژو تاریک در میان خودت
تو بی شبیه ترین طرح از خودت حالا
نوشته شده در سه شنبه 91 مرداد 17ساعت
ساعت 2:19 صبح توسط زهرا درختی|
نظر
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin